زیر باران

دلنوشته‌ها، دیدگاه‌ها و اندیشه‌های یک دانشجو

زیر باران

دلنوشته‌ها، دیدگاه‌ها و اندیشه‌های یک دانشجو

مرور و بررسی افکار مظاهم این روزها

در این پست دوست دارم افکار مظاهمی که دارم رو بنویسم، آخه فکر می‌کنم اینجوری ذهنم آزاد میشه!

امروز ظهر با یک روانشناس یک جلسه مشاوره تلفنی داشتم، شرایط رو براش توضیح دادم و از نگرانی‌های این روزهای من باخبر شد، تشخیصش این بود که وضعیت من نه نرمال هست و نه وخیم! بلکه کاملا طبیعیه و مربوط به حالت روانی‌ای هست که بخاطر انجام ندادن پایان‌نامه دارم! به من گفت که سعی کنم هرچه زودتر از شر پایان‌نامه خلاص بشم، وگرنه این حال بد همچنان با من همراه خواهد بود و ممکنه به کل زندگی‌ام سرایت کنه و شرایطم رو وخیم کنه!

خوب پیش نرفتن پایان‌نامه باعث شده من این حال بدی که ازش پیدا می‌کنم رو به سایر ابعاد زندگی‌ام پیوند بزنم وباعث بشه که:

  • فکر کنم آدمی بی عرضه و بی کفایت هستم.
  • انگیزه‌ای برای انجام بقیه کارها نداشته باشم
  • توانایی تفکر و تصمیم گیری نداشته باشم

حالا جدای از اینها، میخوام یک نگاه از بالا به خودم و زندگی‌ام داشته باشم و یک Flash Back بزنم به دستاوردهام و اینکه واقعا کی هستم و در کجای این تایم‌لاین 80 ساله قرار دارم؟!

با اینکه 24 سالم هست، لیسانس مهندسی دارم و الان دانشجوی سال آخر یکی از برترین دانشگاه‌های تهران در مقطع کارشناسی ارشد هستم. با اینکه مدرکم اهمیتی برام نداره و قرار نیست که با این مدرک کار کنم و پول دربیارم، اما ایمان دارم که قطعا یک روزی از این 7 سال تحصیل استفاده می‌کنم و Reward مناسب رو بدست میارم. از طرفی، قابلیت این رو دارم که با کمی تلاش در مقطع دکتری اپلای کنم و برای زندگی و تحصیل به جایی مهاجرت کنم که شاید هرکسی توانایی انجام دادنش رو نداشته باشه. اگر 80 سال عمر مفید داشته باشم، تا الان 30 درصد از طول عمرم رو زندگی کردم، با اینکه زیاد زندگی با رفاه و آزادی ای نداشتم، اما باز هم راضی هستم. باید روی 70 درصد باقیمانده تمرکز کنم.

در یکی دو سال آینده، احتمالا زمینه‌ی آشنایی با همسر آینده‌ام رو پیدا می‌کنم و برای ازدواج اقدام می‌کنم، باید خیلی مراقب باشم که فردی رو انتخاب کنم که علاوه بر اینکه همسری مهربون و زیبا باشه، در مسیر این 70 درصد باقیمانده زندگی برای من همراه خیلی خوبی هم باشه! دوست ندارم زیاد به خانواده‌اش وابسته باشه! شاید من تصمیم داشتم برای 10 سال به کشوری مهاجرت کنم که امکان برگشت نباشه، همسرم باید این شرایط رو قبول کنه و امیدوارم همه این موارد رو در زمان آشنایی به وضوح واسش بتونم توضیح بدم. خلاء تنهایی من با انتخاب همسرم پر میشه. تا یکی دو سال دیگه من نهایتا 26 ساله هستم و زیاد برای متاهل شدن دیر هم نیست!

بنابراین باید در این فرصت 2 ساله تلاشم رو 3 برابر حالت فعلی بکنم و موارد زیر رو رفع کنم:

  • در وهله اول، پرونده تحصیل در ایران رو ببندم و فارغ‌التحصیل بشم، نهایتا یک مقاله با همکاری استادم بنویسم و تمام.
  • در کنار انجام کارهای پایان‌نامه، به تمرین و یادگیری و کسب مهارت برای تریدینگ ادامه بدم و مسیر رو برای اخذ یک فاند 10 هزاردلاری فراهم کنم.
  • کم‌کم بدهی‌های خودم رو تسویه کنم، یکی دو سفر خارجی داشته باشم در دوران مجردی، کمی تجربه کسب کنم به دور از خانواده، کمی بیشتر سفر کنم.
  • سطح زبان خودم رو به حدی برسونم که برای گرفتن مدرک تافل بالای 100 آماده باشه،زبان علاوه بر اینکه به درد اپلای میخوره، به درد سفر و شغل هم میخوره.
  • اگر شرایط کاری خوب پیش رفت، یک ماشین بخرم و برای یک کار پارت تایم مرتبط با رشته‌ام اقدام کنم، نه برای درآمد، بلکه برای سرگرمی و رزومه.

موارد فوق اهداف 2 ساله من هستن و کاملا در دسترس! برای رسیدن به تک تک این اهداف برنامه ریزی کرده‌ام و گوی و میدان آماده است، فقط باید همت کنم و روزی 10 ساعت کار مفید و عمیق انجام بدم. وقتش رسیده خودم و توانایی هام رو به خانواده اثبات کنم.

 احتمالا سر و ته این پست معلوم نیست و قبول دارم که کمی پراکنده نوشتم، اما همین نوشتن بهم کمک میکنه تا ذهنم رو کنترل کنم. در پست‌های بعدی سعی می‌کنم شرایط رو در مسیر رسیدن به اهداف بیشتر شرح بدم و اعلام وضعیت کنم.

افسردگی گرفتم! به دنبال درمان‌ام

با یک سرچ ساده در گوگل می‌توانید علائم افسردگی رو پیدا کنید، البته برای افسردگی 9 نشانه [منبع] ذکر شده و طبق نظر انجمن روانپزشکی آمریکا، اگر 5 مورد از این 9 تا رو حداقل به مدت 2 هفته و هر روز داشته باشی، میتونی به خودت برچسب افسردگی بزنی. من موارد خودم رو با رنگ قرمز مشخص می‌کنم:

  1. وجود غم در بخش عمده روز
  2. کاهش قابل ملاحظه علاقه یا لذت نسبت به همه فعالیت‌ها
  3. تغییر در اشتها و وزن (افزایش یا کاهش آن)
  4. اختلال در خواب (کم‌خوابی یا پرخوابی)
  5. کندی حرکتی یا سراسیمگی و بی‌قراری
  6. فقدان انرژی و خستگی
  7. حس بی‌ارزشی (احساس گناه و خود سرزنشگری)
  8. کاهش توانایی تفکر و تمرکز و بی‌تصمیمی
  9. افکار خودکشی

یعنی دقیقا مدت‌ها هست که تمام 7 مورد بالا رو در افکار و بدن خودم احساس می‌کنم! حالا چی باعث شد که به اینجا برسم عوامل مختلفی داره.

قطعا یکی از این علت‌ها، دوسال خانه نشینی و دانشجویی در دوره Covid-19 بود! تصورش سخته که هم دانشجو باشی و کورس‌ها رو آنلاین پاس کنی، هم در خانه بمانی یعنی مثل بقیه اعضای خانواده که مثلا کارمند و یا هرچیزی هستن، من کاری نداشتم که بیرون برم! تعداد دوستان صمیمی‌ام هم که در شهر خودم تقریبا صفر عدد هستن. پس تمام این مدت دوسال، یعنی از اول 2020 تا الان که اول دسامبر 2021 هست من با اشخاص زیادی معاشرت نداشتم، فقط فضای مجازی، فقط افراد مجازی، فقط خودم بودم و خودم. نه یک یار و همدل داشتم که باهاش درد و دل کنم، به امیدش تلاش کنم و زنده باشم، و نه هیچوقت پدر و مادرم که با من چند دهه اختلاف سنی دارن واسم تکیه گاه روانی خوبی بودن! برعکس این روزها فشار بیشتری از سمت خانواده به من تحمیل شده که چرا زود دفاع نمیکنی؟ چرا نمیری سر کار؟

یکی دیگه از عوامل افسردگی خودم رو شکست مالی سنگینی بود که در سال 2020 تجربه کردم. اصلا حالم بد میشه بهش فکر میکنم و استرس تمام بند بند وجودم رو میگیره، پس زیاد بهش اشاره نمی‌کنم.

یکی دیگه از عواملی که افسرده‌ام کرد، مقایسه با دیگران هست. اینکه 7 سال در دانشگاه درس خوندم، اما واقعا هیچی نشدم! نه از نظر مالی میتونم به دوستان دیپلمه خودم برسم، نه از نظر شادی و نشاط و امید! واقعا چرا بزرگترها به ما توصیه کردن که درس بخونین که یه شخصیت خوبی برای خودتون داشته باشین؟ تهش چی شد؟ جز اینکه به شدت احساس خود کم بینی دارم و عزت نفسم رو از دست دادم؟!

به هرحال، اینجا شده محلی برای آه و ناله من، نشد که یکبار از شادی خودم بنویسم! یادم نمیاد کی آخرین بار از ته دل خندیدم! یادم نمیاد آخرین بار کی دلم قرص بود و استرس نداشتم، تقریبا تمام این استرس ها رو از دوران کارشناسی همراه خودم کشیدم تا اینجا! فقط مطمئنم اگر بقیه عمرم به همین منوال پیش بره و همین حال روحی و روانی خودم رو داشته باشم، شاید عمرم به 40 سال هم نکشه! 

از خدا میخوام کمکم کنه. فقط یک چراغ کوچولو در این دنیای سیاه و تاریک من روشن کنه، مطمئنم با این تلاش و نبوغی که از خودم در تمام این سالها دیدم، خودم ادامه راه رو دنبال میکنم و از این بن‌بست تنگ خودم رو نجات میدم!

پایان نامه؟! ولش کن بیخیال

از این که چند ماه هست که اینجا رو آپدیت نکردم از شما خواننده محترم معذرت میخوام. بنا بر توصیه دکتر وودی عزیز (وبلاگ زیر آسمان خدا)، فردی که سال ها هست که وبلاگش رو مطالعه می‌کنم، سعی می‌کنم با فواصل زمانی کمتر اینجا رو آپدیت کنم. به قول ایشون هیچ چیز مثل نوشتن نمی‌تونه افکار آدم رو منظم کنه!

از مرداد تا الان که اواسط آبان هست، تحول خاصی در زندگی‌ام ایجاد نشده، 

پایان‌نامه هنوز که هنوزه به نتیجه خاصی نرسیده و من حتی یک بار هم در این فاصله زمانی با استاد راهنمای پیرمرد خودم صحبت نکردم درموردش! نمی‌دونم؟ شاید اشتباه کردم استاد راهنما رو فردی انتخاب کردم که اسم بزرگی داره و استاد تمام هست، اما حوصله پیگیری رو مثل یک استادیار تازه استخدام شده نداره! خودم باید پیگیر باشم که خودم هم انگیزه‌ام به شدت از دست رفته. از حق نگذریم موضوع پایان‌نامه من هم نسبت به بقیه دوستانم سخت‌تر و پیچیده‌تر هست. امیدوارم تا قبل از عید نوروز همه چیز تمام بشه و کار به ترم ششم نکشه.

این مدت با جدیت تمام پیگیر یادگیری تحلیل تکنیکال هستم، در حال حاضر دارم دوره آقای Al Brooks, MD رو می‌بینم. پیش بینی می‌کنم تا اواخر آبان این دوره به اتمام برسه و کم‌کم آماده می‌شم برای شروع معامله در حساب Real. هرجور که فکر می‌کنم، این تنها راه نجات خودم هست در این دریای متلاطم اقتصادی ایران! ارزش پول ملی مثل لیر ترکیه و حتی با شدت بیشتر در حال نزول هست، دولت کسری بودجه شدیدی داره و سعی داره با فروش اوراق این کسری رو تامین کنه، اما خوب میدونیم که فروش اوراق فقط بدهی دولت رو به تعویق می‌اندازه و تا زمانی که خبری از رفع تحریم و آزاد شدن تجارت با دنیا نباشه، خبری از ثبات اقتصادی هم نخواهد بود. با این شرایط بهترین راه برای نجات درآمد دلاری داشتن هست. امیدوارم تا عید نوروز همزمان با اینکه پایان‌نامه رو به نتیجه میرسونم، موفق به اخذ فاند از یکی از Prop. Firm ها بشوم. شاید بعدا درمورد این موضوع هم نوشتم!

تا دل نوشته بعدی بدرود، مراقب سلامتی خود باشید، دوست‌دار شما، آلبرتو.

ازدواج؟ نه مرسی!

این روزها خیلی داره سخت میگذره. هم بخاطر پایان‌نامه و دانشگاه تحت فشار هستم، چون حوصله انجام دادن و به اتمام رساندنش رو ندارم!هم از طرفی دغدغه ام برای استقلال مالی خیلی زیاد شده و باید تا یکی دو سال آینده خیلی از مشکلات رو حل کنم و کمبود ها رو برطرف کنم، از طرفی دیدن اینکه دوستان قدیمی ام یکی یکی دارن سر و سامان میگیرن و تشکیل زندگی میدم راستش حسودی ام میشه!

فقط چیزی که خیلی عذابم میده این هست که هر چند روز یکبار مامان و بابا میگن که بیا با دختر فلانی ازدواج کن که تو هم سر و سامان بگیری. ولی من به هیچ وجه الان علاقه ای به تشکیل خانواده ندارم! چرا؟

چون به استقلال مالی نرسیده ام! چون قصد دارم مهاجرت کنم! چون هنوز از پس مخارج خودم به تنهایی بر نمیام! چون واقعا کیس مناسبی که در حد خودم و یا حتی از من برتر باشه پیدا نکردم! من دوست ندارم مامان و بابام واسم زن پیدا کنن! من میخوام خودم خانم مورد علاقه ام رو پیدا کنم و باهاش به تفاهم برسم. 

خلاصه اینکه اصلا دوست ندارم این روزها رو، از همه جهت تحت فشارم. بدبختی ایناست که خیلی از روزها رو هم دارم هدر میدم و حوصله انجام هیچ کاری ندارم. در بد بن بستی گیر کردم. این ها رو اینجا می نویسم که بعدا بیام مرور کنم و آه بکشم که جوانی ام چطور گذشت

یادداشت جدید بعد از چندماه

قرار بود از اول امسال یعنی 1400، مرتبا اینجا رو آپدیت کنم اما نشد!

امروز تصمیم گرفتم دوباره فعال بشم و حداقل هر هفته یک پست ارسال کنم که شرح حالم رو داخلش گفته باشم و ثبت بشه برای اینکه بعدا مرور کنم.

سمینار ارشد رو بعد از 3 ماه تعویق، بلاخره آماده کردم و با موفقیت ارائه دادم. همین باعث شد حس خوبی پیدا کنم و دوباره انگیزه بشه برای ادامه کار. الان دیگه با تمام قوا مشغول انجام امورات پایان نامه هستم و سعی میکنم تا آخر تابستان کل کارهای مربوط به مدلسازی رو به سرانجام برسونم.

تنها مشکلی که در این مرحله از زندگی دارم، اقساط وامی هست که گرفتم و هیچ کاری هم با مبلغش انجام ندادم و دارم قسط رو از مبلغ اصلی پرداخت می کنم. باید دست به کار بشم و Trading رو جدی بگیرم، چه Forex و چه Crypto Futures. با یک شیب ملایم کم کم پیشرفت کنم و این مشکلات رو هم از مسیر خودم حذف کنم.

چیزی که قطعی هست اینه که من محکوم به پیروزی ام! و آخر امسال اتفاقات بسیار خوبی می افته. قدم به قدم با اهدافم حرکت میکنم و اینجا هم درمورد اتفاقات مسیر مینویسم.