این روزها خیلی داره سخت میگذره. هم بخاطر پایاننامه و دانشگاه تحت فشار هستم، چون حوصله انجام دادن و به اتمام رساندنش رو ندارم!هم از طرفی دغدغه ام برای استقلال مالی خیلی زیاد شده و باید تا یکی دو سال آینده خیلی از مشکلات رو حل کنم و کمبود ها رو برطرف کنم، از طرفی دیدن اینکه دوستان قدیمی ام یکی یکی دارن سر و سامان میگیرن و تشکیل زندگی میدم راستش حسودی ام میشه!
فقط چیزی که خیلی عذابم میده این هست که هر چند روز یکبار مامان و بابا میگن که بیا با دختر فلانی ازدواج کن که تو هم سر و سامان بگیری. ولی من به هیچ وجه الان علاقه ای به تشکیل خانواده ندارم! چرا؟
چون به استقلال مالی نرسیده ام! چون قصد دارم مهاجرت کنم! چون هنوز از پس مخارج خودم به تنهایی بر نمیام! چون واقعا کیس مناسبی که در حد خودم و یا حتی از من برتر باشه پیدا نکردم! من دوست ندارم مامان و بابام واسم زن پیدا کنن! من میخوام خودم خانم مورد علاقه ام رو پیدا کنم و باهاش به تفاهم برسم.
خلاصه اینکه اصلا دوست ندارم این روزها رو، از همه جهت تحت فشارم. بدبختی ایناست که خیلی از روزها رو هم دارم هدر میدم و حوصله انجام هیچ کاری ندارم. در بد بن بستی گیر کردم. این ها رو اینجا می نویسم که بعدا بیام مرور کنم و آه بکشم که جوانی ام چطور گذشت
چقدر خوبه که مینویسین. هیچ چیزی بهتر از این نمیتونه افکار آدم رو منظم کنه. من شاید ده سال توی مسیری که شما رفتین جلوتر باشم. این مدت همه موردی دیدم. کسی که ایران ازدواج کرده و آمده اینجا خوشبخت مونده. کسی که ایران ازدواج کرده و آمده اینجا و خانمش نتونسته بمونه و جدا شدن. یا خانمش ول کرده رفته با یکی دیگه و... کسی که اینجا ازدواج کرده و طلاق کرده. کسانی که اینجا ازدواج کردن و خوشبخت شدن. بعضی ها هم مثل من هم ازدواج نکردن.
نظر من اینه که اگر شرایط مالی اش رو دارین و فرد مناسب زندگیتون رو پیدا کردین حتما ازدواج کنین. مهاجرت رو میشه بعدا تنظیم کرد. اگر نه دلیلی نداره معادلات زندگی رو از این چیزی که هست پیچیده تر کنین.
سلام دکتر. باعث افتخارم هست که تشریف آوردین به وبلاگم. شما الگوی من هستین.
ممنون که نظرتون رو بیان کردین.
در این چند سال اخیر فشار تنهایی و استرس دانشگاه خیلی اذیتم کرده، سعی میکنم قبل از مهاجرت شرایطم رو تغییر بدم و تحولاتی در زندگی ام ایجاد کنم تا بعد از مهاجرت گذران زندگی راحت تر باشه واسم.
سلام، من یه دخترم و واقعیتش نمیتونی از خودت توقع داشته باشی که به یه استقلال مالی عجیب و غریب برسی قبل از 30 سالگی . وضعیت جامعه ما واقعا عادی نیست که بشه بدون کمک پدر و مادرا ازدواج کرد...
پیشنهادم اینه تلاشتو برای استقلال مالی بکن حتماا، ولی یه کم روی کمک پدر و مادرت حساب باز کن ولی شرایطت رو به دختر مورد علاقت بگو. اون حتما درک میکنه و چه چیزی قشنگ تر از اینکه زودتر زندگیتو شروع کنی
راستی، ممنون بهم سر زدی
خواهش می کنم
منظورم از استقلال مالی این هست که یک حقوق خوب داشته باشم که بتونم یک زندگی 2 نفره رو باهاش اداره کنم. متاسفانه با مدرک فوق لیسانس امیدی ندارم که حقوق خوبی بهم بدن چون استخدام دولتی نخواهم شد، نهایتا یک حقوق حداقلی اداره کار رو ممکنه بهم بدن. بخاطر همین احتیاط می کنم و منتظرم تا تکلیف درآمد و استقلال مالی ام روشن بشه.
منم با طرز فکر شما موافقم.پسر وقتی به استقلال مالی نرسیده نباید ازدواج کنه چون آرامش از خودش و طرف مقابلش گرفته میشه. آدم اول باید تکلیفش تو زندگی رو مشخص کنه.محل زندگی،کار،مهاجرت بعد بتونه با کسی که علایقش شبیه ش هست وارد زندگی بشه
درود بر شما.
فقط تنها ترسی که دارم افزایش سن هستش. به نظرم خیلی جالب نیست بالای 30 سال ازدواج کنیم. آدمیزاد مگر چقدر عمر میکنه؟ 70 سال؟ 80؟
تا به مرحلهای برسیم که چند تا بچه داشته باشیم پیر شدهایم و زندگی تمام شده
درمورد مهاجرت این مسئله خیلی بدتر میشه، چون وقتی به کشور مقصد میرم اگر تنها باشم، چون قصد اخذ اقامت دارم تا مدت ها نمیتونم برگردم ایران و موضوع افزایش سن خیلی جدی و بحرانی میشه.
سلام
میدونم منظورتون چیه اما مسئله اینه که خیلی از رفتارها و عادتهای افراد پیش از ازدواج مشخص نمیشه و اگه خودتون همسرتونو انتخاب کنید و با کسی که اونها انتخاب کردن ازدواج نکنین بعدا حق اعتراض یا درددل پیش والدین را هم ندارین!
سلام. خب درد و دل کردن پیش پدر و مادر بعد از ازدواج مشکل رو حل می کنه؟
به نظر من پدر و مادر (مخصوصا مادر) یک دیدگاه Bias و یک طرفه نسبت به مسائل زناشویی دارن و بیشتر حق رو به پسر/دختر خودشون میدن!
دردی رو دوا نمی کنن، و حتی میتونن مشکلات رو پیچیده تر کنن. البته این نظر من هستش
سلام
درک میکنم حس و حالتون رو...