سلام
چندساله این وبلاگ رو دارم، ولی اون طوری که میخوام مدیریتش نکردم.
با توجه به اینکه قراره رویهی جدیدی در روزمره نویسی در پیش بگیرم، احتمالا دیگه اینجا رو به روز نکنم و فقط روی وبلاگ جدیدم که در بلاگفا هست متمرکز باشم.
بلاگفا رو دوست دارم چون خیلی ساده و در عین حال قدرتمند و قدیمی هست. یادمه اولین وبلاگم رو نیمه دوم دهه 80 در بلاگفا ساختم.
احتمالا مطالب موجود در این وبلاگ رو بهصورت خلاصه در قالب چند پست به وبلاگ جدید منتقل کنم و بعدش اینجا رو حذف کنم.
چند وقت پیش بود که خیلی اتفاقی با وبسایت آقای سجاد سلیمانی آشنا شدم. ایشون یک دوره 90 روزه دارن برای تمرین مدیریت زمان و برنامه ریزی. قرار شده من در ادامه، یادداشتهایی از این چالش 90 روزه اینجا بنویسم تا هم برای خودم تمرینی برای یادگیری باشه و مفاهیمش در ذهنم به اصطلاح Settle Down بشن.
تمرین روز اول: پیدا کردن دزد زمان و عامل اتلاف وقت
خب طبق توصیههای ویدئوی اول، باید بنویسم که اولا در طول روز بیشترین وقتم صرف چه کارهایی میشه، دوما اگر این زمان رو صرف انجام دادن یک کار مفید بکنم، در طول روز/هفته/ماه چه دست آوردهایی نصیبم میشه. خب، همونطوری که حدس میزنی من بیشترین وقتم صرف شبکههای اجتماعی میشه! با اینکه روی تلفنام فقط واتسآپ، Spotify و اینستاگرام رو دارم و تلگرام و توییتر رو با لپتاپ چک میکنم، اما باز هم موفق نبودم در کاهش زمانی که صرف میکنم در این شبکه ها. اجازه بده بهصورت تقریبی لیست کنم میزان استفاده ام رو:
در همین 4 قلم، بیشتر از 6 ساعت از وقتم در روز داره میره و در مقابلش به جرئت میگم هیچ عایدیای نصیبم نمیشه! مثلا من یک روز توییتر رو چک نکنم هیچ اتفاقی در زندگیام نمیافته! یا مثلا قبل از خواب پیجهای اقتصادی اینستاگرام رو مرور نکنم برای اخبار جدید، هیچ تاثیری در تصمیماتم نداره! پس چه توجیحی داره که من این اپلیکیشنها رو نگه دارم؟!
برای توییتر تصمیم گرفتم در ماه اول 2022 یعنی January از این شبکه فاصله بگیرم. (پروفسور کال نیوپورت نویسنده کتاب کار عمیق این پیشنهاد رو ارائه کرده و در خبرنامه ایمیلیاش واسم ارسال شد و من خیلی خوشم اومد!). برای اینستاگرام هم همین امروز که روز اول چالش 90 روزه هستم، این دندان پوسیده رو کلا میکنم و اپلیکیشن رو همین لحظه از روی تلفنم پاک میکنم! نخواستم! و تلگرام و واتسآپ هم که زیاد زمان صرف نمیشه واسشون و اگر این دوتا رو از خودم محروم کنم زیاده روی کردهام و ممکنه در برنامهام برای مدیریت زمان شکست بخورم.
خب حالا سؤال اینجاست که اگر این حدود 5 ساعت زمان مرده در طول 3 ماه گذشته یعنی از اول مهر، صرف انجام چه کارهایی میشد چه اتفاقاتی میافتاد؟
بله، و این معجزه نوشتنه! مغزم منفجر داره میشه که چقدر مفت عمر و زمان با ارزشم رو از دست دادم! لعنت به من. پس الکی نیست که حس میکنم آدم بی ارزشی هستم و بد شانسم و بدبخت! خب دست روی دست گذاشتم و تمام طول روز وقتم رو صرف اسکرول کردن این شبکه های چرت و پرت میکنم! دیگه تمومه. احتمالا هر روز هر ویدئویی رو که میبینم از چالش، مثل این پست بیام و یک سری یادداشتهایی بنویسم. با من همراه باشین.
در این پست دوست دارم افکار مظاهمی که دارم رو بنویسم، آخه فکر میکنم اینجوری ذهنم آزاد میشه!
امروز ظهر با یک روانشناس یک جلسه مشاوره تلفنی داشتم، شرایط رو براش توضیح دادم و از نگرانیهای این روزهای من باخبر شد، تشخیصش این بود که وضعیت من نه نرمال هست و نه وخیم! بلکه کاملا طبیعیه و مربوط به حالت روانیای هست که بخاطر انجام ندادن پایاننامه دارم! به من گفت که سعی کنم هرچه زودتر از شر پایاننامه خلاص بشم، وگرنه این حال بد همچنان با من همراه خواهد بود و ممکنه به کل زندگیام سرایت کنه و شرایطم رو وخیم کنه!
خوب پیش نرفتن پایاننامه باعث شده من این حال بدی که ازش پیدا میکنم رو به سایر ابعاد زندگیام پیوند بزنم وباعث بشه که:
حالا جدای از اینها، میخوام یک نگاه از بالا به خودم و زندگیام داشته باشم و یک Flash Back بزنم به دستاوردهام و اینکه واقعا کی هستم و در کجای این تایملاین 80 ساله قرار دارم؟!
با اینکه 24 سالم هست، لیسانس مهندسی دارم و الان دانشجوی سال آخر یکی از برترین دانشگاههای تهران در مقطع کارشناسی ارشد هستم. با اینکه مدرکم اهمیتی برام نداره و قرار نیست که با این مدرک کار کنم و پول دربیارم، اما ایمان دارم که قطعا یک روزی از این 7 سال تحصیل استفاده میکنم و Reward مناسب رو بدست میارم. از طرفی، قابلیت این رو دارم که با کمی تلاش در مقطع دکتری اپلای کنم و برای زندگی و تحصیل به جایی مهاجرت کنم که شاید هرکسی توانایی انجام دادنش رو نداشته باشه. اگر 80 سال عمر مفید داشته باشم، تا الان 30 درصد از طول عمرم رو زندگی کردم، با اینکه زیاد زندگی با رفاه و آزادی ای نداشتم، اما باز هم راضی هستم. باید روی 70 درصد باقیمانده تمرکز کنم.
در یکی دو سال آینده، احتمالا زمینهی آشنایی با همسر آیندهام رو پیدا میکنم و برای ازدواج اقدام میکنم، باید خیلی مراقب باشم که فردی رو انتخاب کنم که علاوه بر اینکه همسری مهربون و زیبا باشه، در مسیر این 70 درصد باقیمانده زندگی برای من همراه خیلی خوبی هم باشه! دوست ندارم زیاد به خانوادهاش وابسته باشه! شاید من تصمیم داشتم برای 10 سال به کشوری مهاجرت کنم که امکان برگشت نباشه، همسرم باید این شرایط رو قبول کنه و امیدوارم همه این موارد رو در زمان آشنایی به وضوح واسش بتونم توضیح بدم. خلاء تنهایی من با انتخاب همسرم پر میشه. تا یکی دو سال دیگه من نهایتا 26 ساله هستم و زیاد برای متاهل شدن دیر هم نیست!
بنابراین باید در این فرصت 2 ساله تلاشم رو 3 برابر حالت فعلی بکنم و موارد زیر رو رفع کنم:
موارد فوق اهداف 2 ساله من هستن و کاملا در دسترس! برای رسیدن به تک تک این اهداف برنامه ریزی کردهام و گوی و میدان آماده است، فقط باید همت کنم و روزی 10 ساعت کار مفید و عمیق انجام بدم. وقتش رسیده خودم و توانایی هام رو به خانواده اثبات کنم.
احتمالا سر و ته این پست معلوم نیست و قبول دارم که کمی پراکنده نوشتم، اما همین نوشتن بهم کمک میکنه تا ذهنم رو کنترل کنم. در پستهای بعدی سعی میکنم شرایط رو در مسیر رسیدن به اهداف بیشتر شرح بدم و اعلام وضعیت کنم.
با یک سرچ ساده در گوگل میتوانید علائم افسردگی رو پیدا کنید، البته برای افسردگی 9 نشانه [منبع] ذکر شده و طبق نظر انجمن روانپزشکی آمریکا، اگر 5 مورد از این 9 تا رو حداقل به مدت 2 هفته و هر روز داشته باشی، میتونی به خودت برچسب افسردگی بزنی. من موارد خودم رو با رنگ قرمز مشخص میکنم:
یعنی دقیقا مدتها هست که تمام 7 مورد بالا رو در افکار و بدن خودم احساس میکنم! حالا چی باعث شد که به اینجا برسم عوامل مختلفی داره.
قطعا یکی از این علتها، دوسال خانه نشینی و دانشجویی در دوره Covid-19 بود! تصورش سخته که هم دانشجو باشی و کورسها رو آنلاین پاس کنی، هم در خانه بمانی یعنی مثل بقیه اعضای خانواده که مثلا کارمند و یا هرچیزی هستن، من کاری نداشتم که بیرون برم! تعداد دوستان صمیمیام هم که در شهر خودم تقریبا صفر عدد هستن. پس تمام این مدت دوسال، یعنی از اول 2020 تا الان که اول دسامبر 2021 هست من با اشخاص زیادی معاشرت نداشتم، فقط فضای مجازی، فقط افراد مجازی، فقط خودم بودم و خودم. نه یک یار و همدل داشتم که باهاش درد و دل کنم، به امیدش تلاش کنم و زنده باشم، و نه هیچوقت پدر و مادرم که با من چند دهه اختلاف سنی دارن واسم تکیه گاه روانی خوبی بودن! برعکس این روزها فشار بیشتری از سمت خانواده به من تحمیل شده که چرا زود دفاع نمیکنی؟ چرا نمیری سر کار؟
یکی دیگه از عوامل افسردگی خودم رو شکست مالی سنگینی بود که در سال 2020 تجربه کردم. اصلا حالم بد میشه بهش فکر میکنم و استرس تمام بند بند وجودم رو میگیره، پس زیاد بهش اشاره نمیکنم.
یکی دیگه از عواملی که افسردهام کرد، مقایسه با دیگران هست. اینکه 7 سال در دانشگاه درس خوندم، اما واقعا هیچی نشدم! نه از نظر مالی میتونم به دوستان دیپلمه خودم برسم، نه از نظر شادی و نشاط و امید! واقعا چرا بزرگترها به ما توصیه کردن که درس بخونین که یه شخصیت خوبی برای خودتون داشته باشین؟ تهش چی شد؟ جز اینکه به شدت احساس خود کم بینی دارم و عزت نفسم رو از دست دادم؟!
به هرحال، اینجا شده محلی برای آه و ناله من، نشد که یکبار از شادی خودم بنویسم! یادم نمیاد کی آخرین بار از ته دل خندیدم! یادم نمیاد آخرین بار کی دلم قرص بود و استرس نداشتم، تقریبا تمام این استرس ها رو از دوران کارشناسی همراه خودم کشیدم تا اینجا! فقط مطمئنم اگر بقیه عمرم به همین منوال پیش بره و همین حال روحی و روانی خودم رو داشته باشم، شاید عمرم به 40 سال هم نکشه!
از خدا میخوام کمکم کنه. فقط یک چراغ کوچولو در این دنیای سیاه و تاریک من روشن کنه، مطمئنم با این تلاش و نبوغی که از خودم در تمام این سالها دیدم، خودم ادامه راه رو دنبال میکنم و از این بنبست تنگ خودم رو نجات میدم!
از این که چند ماه هست که اینجا رو آپدیت نکردم از شما خواننده محترم معذرت میخوام. بنا بر توصیه دکتر وودی عزیز (وبلاگ زیر آسمان خدا)، فردی که سال ها هست که وبلاگش رو مطالعه میکنم، سعی میکنم با فواصل زمانی کمتر اینجا رو آپدیت کنم. به قول ایشون هیچ چیز مثل نوشتن نمیتونه افکار آدم رو منظم کنه!
از مرداد تا الان که اواسط آبان هست، تحول خاصی در زندگیام ایجاد نشده،
پایاننامه هنوز که هنوزه به نتیجه خاصی نرسیده و من حتی یک بار هم در این فاصله زمانی با استاد راهنمای پیرمرد خودم صحبت نکردم درموردش! نمیدونم؟ شاید اشتباه کردم استاد راهنما رو فردی انتخاب کردم که اسم بزرگی داره و استاد تمام هست، اما حوصله پیگیری رو مثل یک استادیار تازه استخدام شده نداره! خودم باید پیگیر باشم که خودم هم انگیزهام به شدت از دست رفته. از حق نگذریم موضوع پایاننامه من هم نسبت به بقیه دوستانم سختتر و پیچیدهتر هست. امیدوارم تا قبل از عید نوروز همه چیز تمام بشه و کار به ترم ششم نکشه.
این مدت با جدیت تمام پیگیر یادگیری تحلیل تکنیکال هستم، در حال حاضر دارم دوره آقای Al Brooks, MD رو میبینم. پیش بینی میکنم تا اواخر آبان این دوره به اتمام برسه و کمکم آماده میشم برای شروع معامله در حساب Real. هرجور که فکر میکنم، این تنها راه نجات خودم هست در این دریای متلاطم اقتصادی ایران! ارزش پول ملی مثل لیر ترکیه و حتی با شدت بیشتر در حال نزول هست، دولت کسری بودجه شدیدی داره و سعی داره با فروش اوراق این کسری رو تامین کنه، اما خوب میدونیم که فروش اوراق فقط بدهی دولت رو به تعویق میاندازه و تا زمانی که خبری از رفع تحریم و آزاد شدن تجارت با دنیا نباشه، خبری از ثبات اقتصادی هم نخواهد بود. با این شرایط بهترین راه برای نجات درآمد دلاری داشتن هست. امیدوارم تا عید نوروز همزمان با اینکه پایاننامه رو به نتیجه میرسونم، موفق به اخذ فاند از یکی از Prop. Firm ها بشوم. شاید بعدا درمورد این موضوع هم نوشتم!
تا دل نوشته بعدی بدرود، مراقب سلامتی خود باشید، دوستدار شما، آلبرتو.